خلاصه ای از روزهای عید
سلام عزیز دل مامان امروز ٣١ فروردین نود و یک هست و اوضاع زندگیمون تا حدودی رو به راه من روز جمعه ٢٥ فروردین امتحان دکترا را دادم و تا امروز مشغول جمع و جور کردن و مرتب کردن زندگی بودم. حالا اولین فرصتی که پیش اومده تا خلاصهای از روزهایی که گذشت را برایت بنویسم . امسال روز سوم عید رفتیم شمال و به دیدن مادر بزرگ و پدر بزرگ بابا رفتیم تا دهم عید اونجا موندیم. در این مدت به تو خیلی خوش گذشت از طبیعت لذت بردی و همش میخواستی بیرون از خانه باشی و دنبال مرغ و خروسهای همسایه بدوی. یه جایی هم بود تو منطقه کوهپایه ای دوران که پاتوق کباب خوریه ما شده بود . میخواستی صدای گوسفندها رو تقلید کنی و صدای اونها رو در بیاری ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
22:11